- تاب داده
- پیچیده شده، بافته شده
ویژگی چیزی که بر اثر حرارت داغ شده است
معنی تاب داده - جستجوی لغت در جدول جو
- تاب داده
- پیچیده، به هم بافته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بریان، سوخته دل
فتیله کردن، پیچاندن نخ و ریسمان و مفتول و زلف
پیچ و خم دادن رشته، ریسمان، زلف و امثال آن ها
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
تافتن، پیچ دادن، خماندن، زلف و ریسمان و امثال آن را پیچ و خم دادن، چیزی را در ظرفی فلزی در حرارت آتش بدون آب و روغن سرخ و برشته کردن، پرتو افکندن، روشن ساختن
شکاف داده دریده، پاره کرده
خانه ای که در زمستان با بخاری گرم شود، گرم خانه، خانۀ زمستانی، تاوانه، تاوخانه، برای مثال در چنین فصل تاب خانۀ شاه / داشته طبع چار فصل نگاه (نظامی۴ - ۶۱۱)
خانه ای که دیوارهای آن آیینه کاری شده باشد، جام خانه
خانه ای که دیوارهای آن آیینه کاری شده باشد، جام خانه
خریده، لالا (غلام) برده آنچه که با پرداخت بها آنرا خریده باشند، غلام
Accelerate, Quicken
ускорять
beschleunigen
прискорювати
przyspieszać
acelerar
accelerare
acelerar
accélérer
versnellen
त्वरित करना , तेज़ करना
mempercepat
يسرّع , عجّل
לְהָאֵיץ , להאיץ
hızlandırmak
kuharakisha
เร่ง , เร่งความเร็ว
ত্বরান্বিত করা , দ্রুত করা
تیز کرنا , تیز کرنا
آب پاشیده مشروب، شمشیر و خنجر و مانند آن که شمشیر سازان و کارد گران آنرا آب داده باشند گوهر دار
تیزکرده مثلاً شمشیر آب داده، خنجر آب داده
دولا کردن، خمیده کردن، عمل کردن، رفتار کردن، تا کردن